الیگودرز به آب سفید و گیلان- روز اول سفر لرستان
near Maḩalleh-ye Kāz̧emābād, Lorestān (Iran)
Viewed 1579 times, downloaded 32 times
Trail photos
Itinerary description
سفر لرستان را برای سه روز بسیار سنگین و پر چالش آماده کرده بودیم . حدود ۳۰۰ کیلومتر رکابزنی با ۶۶۰۰ متر کسب ارتفاع .یعنی مسیری پر فراز و نشیب و نسبتا طولانی . تلاشمان این بود که در فرصت کم ممکن ،بیشترین بهره را از طبیعت باشکوه لرستان ببریم .
سه شنبه شب از تهران راهی شدیم . شروع سفرمان از الیگودرز بود . برنامه مان این بود که با آخرین اتوبوس راهی شویم تا صبح زود از الیگودرز رکاب بزنیم . ولی آخرین اتوبوس الیگودرز ۹ شب راهی می شود و ۳ صبح می رسد . ما بلیط ۸ شب گیرمان آمد و ساعت ۲ الیگودرز بودیم . خواب نصفه نیمه ای داشتیم و برنامه اولیه مان این بود که چادر بزنیم و استراحتی کنیم تا هوا روشن شود . ولی آقا محمد ، همراه جدیدمان به مدد سالها خدمت در منطقه در پروژه های بزرگ ، دوستانی داشت که سنگ تمام گذاشتند . آمدند دنبالمان ، جایی عالی برای استراحت و صبحانه ای کامل ما را آماده کرد تا ۶ صبح راهی شویم . مقصد اولمان آبشار آب سفید بود .از الیگودرز باید به طرف اصفهان می رفتیم و بعد از چند کیلومتر وارد فرعی آب سفید می شدیم. اطراف الیگودرز پر از مزارع گندم است . مثل مهربان . خیلی شبیه سمت خودمان است . مزارع اطرافش و حتی بالاتر که می روی رنگ و حال و هوا و پوشش گیاهی کوههایش . اطراف الیگودرز گندم ها جوان بودند .معلوم بود که روزهای سردی داشته اند . از قبل از سفر از سرمای احتمالی در گردنه ها نگران بودم . وضعیتکشت اطراف الیگودرز نگران ترم کرد . مخصوصاً که از ریزش سنگ و بهمن در گردنه الیگودرز به شول آباد زیاد شنیده بودم . جالب اینکه بالاترکه رفتیم و ارتفاع گرفتیم ، گندم ها هم بلندتر شدند . نمی دانم چرا ولی هوای ارتفاعات گرمتر بود از الیگودرز. مخصوصاً اطراف گیلان که سنبل ها پر بودند . گیلان روستایی است که شب را آنجا ماندیم .
مسیر آب سفید تا حدود ۳۰ کیلومتر مانده به آبشار شیب ملایمی دارد که از بین تپه ها بالا و پایین می شود . کنار رودخانه نسبتا پر آب و فیروزه ای رنگ که می افتید ، شیب بسیار ملایمی دارد و با رودخانه پیچ می خورد و بالا می رود و آخرش که گردنه سرکشی است تا دره آبشار . اینجا دیگر از گندم خبری نیست . گون زیاد است و مراتع سرسبز . آخرین استراحتمان را پیش حامد به صرف دوغ مهمان کردیم خودمان را . جوان خوش خنده ای که مغازه کوچکی داشت درست قبل اتمام گردنه آبشار . خود آبشار داخل دره است. دره ای به عمق ۲۵۰ متر که با جاده ای پیچ در پیچ از بالای گردنه به آن می رسیم .پر است از ماشین و مردم . مسیری که ماسه و شن ریخته اند . هر جا که می شده را بتن کرده اند و سکو ساخته اند و همه جا مردم آمده اند و بساط آتش و بوی جوجه کباب پر شده داخل دره . تقریبا جز خود آبشار که طبیعی به نظر می رسد هنوز ، سایر چیزها نشانی از طبیعت ندارد . خیلی دست برده اند . ولی آبشار واقعا زیباست . کاش کمی دقت بیشتری داشتند در ساخت و دستکاری اطراف آن .
از آب سفید تا بالای دره را به سختی بالا آمدیم و در سرازیری برگشتیم تا جایی که راه گیلان جدا می شد . وارد مسیر گیلان که شدیم همه چی متفاوت تر بود . پهنه سبز زیبا و در بک گراندش کوه های خشن برف گرفته که دوستمان می گفت قالی کوه است.
اینجا را گفتم که شبیه کوه های مهربان است . با همان بو ،همان ویو و همان علف ها . جاده جلوتر خاکی شد و خاکی را تا گیلان ادامه دادیم. نرسیده به گیلان ، نیسانی نگه داشت و گفت سربالایی زیاده . ببرمتان . تشکر کردیم . گفت رسیدید روستا در خدمتم . روستا که رسیدیم رفتم سراغش . داشت تز بشکه نفت می کشید . گفت خانه مهمانتان کنم . گفتیم فقط جایی برای چادر زدن می خواهیم . خانه ای در بالادست روستا بودکه حیاط مرتبی داشت . منظور از حیاط محوطه جلوی خانه است وگرنه دیوار حیاط ندارند که . آنجا چادر زدیم . سعید گفت هرچه می خواهید می آورم . نیم ساعت نشده با دوغ و تخم مرغ و نان و کره و ماست آمد . با عمو و عموزاده هایش . برای خوش آمد گویی آمده بودند . گفتیم و خندیدیم و خوش بودیم کلی با این میزبانان نازنین .
سه شنبه شب از تهران راهی شدیم . شروع سفرمان از الیگودرز بود . برنامه مان این بود که با آخرین اتوبوس راهی شویم تا صبح زود از الیگودرز رکاب بزنیم . ولی آخرین اتوبوس الیگودرز ۹ شب راهی می شود و ۳ صبح می رسد . ما بلیط ۸ شب گیرمان آمد و ساعت ۲ الیگودرز بودیم . خواب نصفه نیمه ای داشتیم و برنامه اولیه مان این بود که چادر بزنیم و استراحتی کنیم تا هوا روشن شود . ولی آقا محمد ، همراه جدیدمان به مدد سالها خدمت در منطقه در پروژه های بزرگ ، دوستانی داشت که سنگ تمام گذاشتند . آمدند دنبالمان ، جایی عالی برای استراحت و صبحانه ای کامل ما را آماده کرد تا ۶ صبح راهی شویم . مقصد اولمان آبشار آب سفید بود .از الیگودرز باید به طرف اصفهان می رفتیم و بعد از چند کیلومتر وارد فرعی آب سفید می شدیم. اطراف الیگودرز پر از مزارع گندم است . مثل مهربان . خیلی شبیه سمت خودمان است . مزارع اطرافش و حتی بالاتر که می روی رنگ و حال و هوا و پوشش گیاهی کوههایش . اطراف الیگودرز گندم ها جوان بودند .معلوم بود که روزهای سردی داشته اند . از قبل از سفر از سرمای احتمالی در گردنه ها نگران بودم . وضعیتکشت اطراف الیگودرز نگران ترم کرد . مخصوصاً که از ریزش سنگ و بهمن در گردنه الیگودرز به شول آباد زیاد شنیده بودم . جالب اینکه بالاترکه رفتیم و ارتفاع گرفتیم ، گندم ها هم بلندتر شدند . نمی دانم چرا ولی هوای ارتفاعات گرمتر بود از الیگودرز. مخصوصاً اطراف گیلان که سنبل ها پر بودند . گیلان روستایی است که شب را آنجا ماندیم .
مسیر آب سفید تا حدود ۳۰ کیلومتر مانده به آبشار شیب ملایمی دارد که از بین تپه ها بالا و پایین می شود . کنار رودخانه نسبتا پر آب و فیروزه ای رنگ که می افتید ، شیب بسیار ملایمی دارد و با رودخانه پیچ می خورد و بالا می رود و آخرش که گردنه سرکشی است تا دره آبشار . اینجا دیگر از گندم خبری نیست . گون زیاد است و مراتع سرسبز . آخرین استراحتمان را پیش حامد به صرف دوغ مهمان کردیم خودمان را . جوان خوش خنده ای که مغازه کوچکی داشت درست قبل اتمام گردنه آبشار . خود آبشار داخل دره است. دره ای به عمق ۲۵۰ متر که با جاده ای پیچ در پیچ از بالای گردنه به آن می رسیم .پر است از ماشین و مردم . مسیری که ماسه و شن ریخته اند . هر جا که می شده را بتن کرده اند و سکو ساخته اند و همه جا مردم آمده اند و بساط آتش و بوی جوجه کباب پر شده داخل دره . تقریبا جز خود آبشار که طبیعی به نظر می رسد هنوز ، سایر چیزها نشانی از طبیعت ندارد . خیلی دست برده اند . ولی آبشار واقعا زیباست . کاش کمی دقت بیشتری داشتند در ساخت و دستکاری اطراف آن .
از آب سفید تا بالای دره را به سختی بالا آمدیم و در سرازیری برگشتیم تا جایی که راه گیلان جدا می شد . وارد مسیر گیلان که شدیم همه چی متفاوت تر بود . پهنه سبز زیبا و در بک گراندش کوه های خشن برف گرفته که دوستمان می گفت قالی کوه است.
اینجا را گفتم که شبیه کوه های مهربان است . با همان بو ،همان ویو و همان علف ها . جاده جلوتر خاکی شد و خاکی را تا گیلان ادامه دادیم. نرسیده به گیلان ، نیسانی نگه داشت و گفت سربالایی زیاده . ببرمتان . تشکر کردیم . گفت رسیدید روستا در خدمتم . روستا که رسیدیم رفتم سراغش . داشت تز بشکه نفت می کشید . گفت خانه مهمانتان کنم . گفتیم فقط جایی برای چادر زدن می خواهیم . خانه ای در بالادست روستا بودکه حیاط مرتبی داشت . منظور از حیاط محوطه جلوی خانه است وگرنه دیوار حیاط ندارند که . آنجا چادر زدیم . سعید گفت هرچه می خواهید می آورم . نیم ساعت نشده با دوغ و تخم مرغ و نان و کره و ماست آمد . با عمو و عموزاده هایش . برای خوش آمد گویی آمده بودند . گفتیم و خندیدیم و خوش بودیم کلی با این میزبانان نازنین .
Waypoints
Comments (2)
You can add a comment or review this trail
2600 متر ارتفاع تو یک روز خیلیه . خسته نباشید
دوز برنامه ها رفته بالا