Activity

بازرگان ایغدیر کارس آخالچی آخالتسیخه خولو باتومی

Download

Trail photos

Photo ofبازرگان  ایغدیر   کارس   آخالچی آخالتسیخه خولو باتومی Photo ofبازرگان  ایغدیر   کارس   آخالچی آخالتسیخه خولو باتومی Photo ofبازرگان  ایغدیر   کارس   آخالچی آخالتسیخه خولو باتومی

Author

Trail stats

Distance
99.63 mi
Elevation gain
9,623 ft
Technical difficulty
Experts only
Elevation loss
13,458 ft
Max elevation
6,347 ft
TrailRank 
34
Min elevation
-66 ft
Trail type
One Way
Moving time
18 hours 24 minutes
Time
one day 5 hours 36 minutes
Coordinates
20845
Uploaded
September 6, 2018
Recorded
August 2018
Share

near Zemo Skhvilisi, Samtskhe-Javakheti (Georgia)

Viewed 287 times, downloaded 1 times

Trail photos

Photo ofبازرگان  ایغدیر   کارس   آخالچی آخالتسیخه خولو باتومی Photo ofبازرگان  ایغدیر   کارس   آخالچی آخالتسیخه خولو باتومی Photo ofبازرگان  ایغدیر   کارس   آخالچی آخالتسیخه خولو باتومی

Itinerary description

شروع رکابزنی از بازرگان شروع شد و شهرهای پیش رو دوغوبایزید و ایغدیر و کارس و مرز ایلچوک و سپس اولین شهر کرجیتان آخالچی و ازآنجا از طریق برجومی یه خاشوری میخواستیم برویم که محلی های آنجا به علت خراب بودن مسیر و وجود حیوانات وحشی مارو منع کردن و مسیر دیگری را پیشنهاد دادن که مجبور به برگشت به نزدیکای آخالچی و از کنار رودخانه حرکت به سمت آسپیندزا و سپس آخالتسیخه نمودیم.شهر آسپیندزا شهری بسیار زیبا و تمیز و کوچک بود که پر بود از دیواره های کوتاه با خوشه های آویزان انگور سیاه😋
در ابتدا قصد داشتیم کمپ بزنیم اما با پیدا نکردن جای مناسب و خجااتی بودن خودمون ☺ تصمیم گرفتیم به هتل برویم که آنجا با قیمت نسبتا زیاد شدیم که شبی ۱۰۰ لاری دوتخته بود.تصمیم گرفتیم دوگروه بشیم و دنبال هتل های دیگه بگردیم که گروه فرید و مهدی یک هتل خفن پیدا کردن با میزبانهای خوب.داخل محوطه هتل که شدم هیجان زده شدم .باغچه ای بزرگ با خوشه های انگور سیاه آویزان و هتلی چوبی😍😍 صاحب هتل یا شایدم باید بگم هاستل خانم جوانی بود که خیلی هم مهربان بود و یک اتاق بزرگ دوتخته را به ما ۶۰ لاری اجاره داد.بعد از خوردن شام و استحمام برای اویز کردن لباس ها رفتم به سمت دیگر محوطه و متوجه شدم دو سایکلتوریست فرانسوی هم آنجان 😁
شب رو هم که به دعوت صاحب هاستل به جشن تولد دوستش در بالادست هاستل رفتیم که مجموعه تفریحی فوقالعاده زیبا و باکلاسی بود و حسابی ماهم ترکاندیم😂
فردا صبح جمع و جور کرده و به شهر آخالتسیخه (شهر قلعه ها)رسیدیم.شهری قدیمی و زیبا با یک قلعه خیلی بزرگ که البته در مسیر یکی دوتا کوچولوشون هم بود.
یادم رفت که بگم از آخالچی تا آخالتسیخه که در مجاورت رودخانه رکاب زدیم کنارمان درشیب کوه پر بود از چشمهای آب روان .بعد از بازدید قلعه در آخالتسیخه تصمیم به حرکت و موکول کردن نهار در شهر دیگه کردیم...که درنهایت در اخرین روستا به نام زدو کنار جاده کالباسی نوش جان کردیم😁🤦‍♂️(بهتر است که در سفر با دوچرخه عجله نکنیم و در استراحت کردن و تجدید قوا ذره ای تامل نکنیم.تست غذای محلی خوب.آشنا شدن با بومی ها و شب مانی و سپس حرکت،ما مدام فقط در ذهنمان باتومی بود.مدام گردنه ها رو بالا و پایین میرفتیم که زودتر برسیم.شما این اشتباه رو نکنید.خود مسیر میتونه خیلی زیباتر از مقصد باشه)
از آخالتسیخه شهری وجود نداشت تا خولو که ما دراین مسیر دم غروب به روستای زدو رسیدیم من پیشنهاد دادم که کمپ کنیم اما میثم عجول گفت که بریم و بریم میرسیم .(از زدو تا بالاترین ارتفاع که روستای کوچکی بود ۳۰ کیلومتر گردنه در دل جنگلهای کاج بود و سپس ۵۰ کیاومتر تا خولو).ماهم کوتاه اومده و رفتیم اما مسیر سخت بود و زیبا و زمان روشنایی کم.وسط راه به تاریکی خوردیم .تاریک و تاریک و تاریک.درنهایت چون من شراف اطلاعاتی به منطقه داشتم گشتیم و روستای یوتکیسوبانی رو در دل جنگل پیدا کردم.انجا اولین خانه با سرو صدای ما بیرون اومدن و مارو داخل راه دادن و الارقم درخوایت کمپ در حیاط اجازه نداده و مارا به داخل خانه شان بردن.خانه ای کوچک و چوبی با اجاقی هیزمی و صفحه چدنی😍😍 خیلی زیبا بود خانواده ای ۳ نفره و مهربان و خانه ای چوبی و زیبا هماهنگ با طبیعت، مثل کارتون های سوییسی😃کلی از ما پذیرایی کردن و کلی فارسی و گرجی صحبت کردیم و سپس درکلبه چوبی جدیدشان رفتیم و انجا خوابیدیم.صبح که از خواب بیدار شدم از بیت تکه مربع های پنجره چوبی به بیرون نگاه کردم،خشکم زد! چه ویویی! واقعا زیبااااا بود.
راهی شدیم دوباره و بعد ۳ ساعت به بالاترین ارتفاع رسیدیم که پیست اسکی هم در آنجا بود و در آنجا با دو سایکی المانی و دانمارکی برخورد کردیم که هردو ازهم پرسیدیم؛چقدر دیگه سربالایی مونده🤣🤣🤣
اما دیگر تمام شده بود😊سرازیری شدیم و جیغ زنان به پایین رفتیم و در نهایت به خولو رسیدیم و از آنجا به سمت باتومی روانه شدیم که پر از گردنه های کوچک و بزرگ بود که گاها مارو خوشحال و گاها ناراحت😁میکرد(شیب) در نهایت به رفتینگ باتومی و سپس شب به باتومی رسیدیم که همان لحظه باران سنگینی گرفت و مجبور شدیم در اولین هتل استراحت کنیم و فردا هم ساحل و زیبایی و بازنشستگی رکاب زدن😊😊😊(برنامه در تیر ۹۷ انجام شد و بیشتر مسیر به علت فراموشی ثبت نگردید)

Comments

    You can or this trail