کلون بستک به خلنو

.
چند وقتی میشد داشتم به اجرای این برنامه فکر میکردم و تمام ترک های مسیر رو چک کرده بودم حتی هفته قبلش تا سرکچال ها رفتم و یه بررسی اجمالی کردم ، شنیده بودم که چقدر سنگینه و معمولآ برنامه دو روزه اجرا میشه به هر حال تصمیمم رو گرفته بودم (خلنو طلبیده بود) حتی نیومدن سجاد و امیرحسین و حسین هم مانع رفتنم نشد با اینکه میدونستم نباید انفرادی صعود کنم و ممکنه اتفاقات بدی بیفته ولی دست خودم نبود و دلم زودتر از خودم راهی خلنو شده بود.
صبح روز جمعه از تهران راه افتادم و قرار بود در فشم یه آژانس بگیرم و ماشین رو بذارم فشم که موقع برگشت به مشکل نخورم که متاسفانه ساعت چهار صبح رسیدم و آژانس بهم ماشین نداد و مجبور شدم با ماشین خودم تا دکل مخابراتی دیزین برم.
ساعت پنج و پنج دقیقه صبح استارت زدم و قبل از ساعت هفت روی قله کلون بستک بودم پر بود از کوهنوردانی که برای هم هوایی برنامه دماوند اونجا چادر زده بودن ، روی قله گروه مسیر سبز رو دیدم که قبلآ باهاشون دو برنامه خلنو و خط الراس دارآباد رو به عنوان سرپرست اجرا کرده بودم و از دیدنشون کلی خوشحال شدم و راه افتادم سمت سرکچال ها، صبحانه مختصری خوردم و ساعت ده و سی دقیقه به قله سرکچال یک رسیدم بعد از کمی استراحت راهی سرکچال دو و سه شدم ساعت یازده و سی قله سرکچال سه بودم مسیر خلوت بود و چند نفر روی قله بودند هنوز وقت داشتم که به سمت خلنو برم ولی چون تنها بودم یه کم مردد بودم از این کار با یکی از کوهنوردا که اونجا بود صحبت کردم و گفت ببین دلت چی میگه منم گفتم دلم اونجاست،شیب تند سرکچال رو به سمت یال هرزه کوه سرازیر شدم،ساعت چهارده و پانزده دقیقه به قله برج اصلی‌خلنو رسیدم قله‌ای با زیبایی محصور کنند قله‌ای که اگر وقت داشتم ساعت‌ها اونجا میموندم و از منظره لذت میبردم، بعد از خوردن چای به سمت برج خلنو راه افتادم و ساعت چهارده و پنجاه دقیقه به قله برج رسیدم حالا تا خلنو حدود یک ساعت و نیم راه داشتم انرژیم رو مدیریت کرده بودم و نمیخواستم که عجولانه عمل کنم پس با کمترین سرعت ممکن و ذخیره انرژی برای برگشت شروع به پیمایش کردم بعد از عبور از تیغه های ژاندارک ساعت پانزده و پنجاه دقیقه به خلنوکوچک رسیدم روی قله با سه نفر از همتبارنم از شهر تویسرکان دیدار کردم و انرژی مثبتی گرفتم و راهی قله خلنو بزرگ شدم که ساعت شانزده و هفده دقیقه موفق به صعود خلنو بزرگ شدم دست دلم رو گرفتم و گفتم اگه رضایت میدی برگردیم😐 از کاسه خلنو پایین اومدم و برنامه ساعت هشت و هفت دقیقه در روستای لالون به پایان رسید.